خیلی وقتا جداییها ناگزیره
نرسیدنهای آدمیزادی پر از حسرته
گاه بدون یک روز آشنایی بین دو آدم احساسی آنچنان قوی بوجود میاد که انگاری زندگی بی هم یعنی مرگ ، یعنی آغاز عشق
شروع وابستگی
و اگر درست یا غلط راه به جدایی رسید چه باید کرد؟
گاه به نتیجه میرسیم جدایی بهتره
و جدا شدن را آغاز میکنیم
دلتنگیهای در پسِ این دوری تحملش سختتر است
همراه با غروری که توان ابراز دلتنگی را از انسان میگیرد
گاه رابطه به با هم بودنهای واقعی نمیرسد
یعنی گستردگی احساس فقط در خیال ممکن است و به هر دلیل پنهان میماند
مقدس و آسمانی
دلتنگیهایش جانفرسا اما عزیز و دوستداشتنیست
و گاه رفتنهای همیشه بیبرگشت
مرگ عزیزترینهای زندگی
و دلتنگی جگرسوز
کاش طلسمی بود
که میشد نشست و پنهانی تماشایش کرد
عشقت را
محبوبت را
از دور
چه با لبخندی
یا با اشکی
کاش طلسمی بود
طلسم داستان واقعی از گوشه های پنهان و آشکار از عرفان نوظهور عرفان حلقه و بر اساس یک داستان کاملا واقعی است.
دست نوشته در جواب به یک سوال!!
گاه ,یعنی ,واقعی ,جدایی ,داستان ,زندگی ,کاش طلسمی ,طلسمی بود ,را از ,رفتنهای همیشه ,همیشه بیبرگشت
درباره این سایت